اسماعیل
بکوب بکوب اسماعیل بکوب پاهای برهنه ات را بر زمین به نفت که رسیدی فرشته ها از همه جا سرت می ریزند برایت پپسی می آورند
View Article(بدون عنوان)
بید ها چرا یک ریز سوت می زنند؟ نمی توانند حرفشان را مثل آدم بگویند؟ تاریکی را که می بینی؟ نه نگاه به چشم می آید، نه لرزش دست ها باد از پنجره بسته چه دیده که اینگونه بر سرش می کوبد؟ بوته تنباکو، درخت...
View Articleمرثیه ای برای کبوترها
کبوترها میان شاخه هایی که بر تنشان شکوفه می زنند دنبال لانه می گردند به دانه های فلزی که سربازها برایشان می ریزند عادت ندارند می ترسم گلویشان را پاره کند * بی سیم که آمد صدای کبوتر به جایی نرسید و...
View Articleسر به هوا
کلا بی دقتی رفیق واسه همین این همه به در و دیوار میخوری اگه به جای انتظار سبز شدن آسمون آبی یا کلوچه شدن خورشید یه کم زیر پاتو نگاه می کردی نه خاطر جناب شیر رو می آزردی نه رو سر یوسف بدبخت خراب می شدی...
View Articleشهرنوشت
پرسه می زند شهر در خیابان هایش بوی خون می دهند پلاک های بی سر و سرهای بی پلاک مردی که نقشه اش را گم کرد در تاریکی معبر...
View Article(بدون عنوان)
تهوع سقوط است که پایان ندارد کمربندی که باز کردنش جیغ های ممتد دوستانی را از دور خارج می کند و خونی کم فشار تر از آن را که کارگر ها را تا این بالا بکشاند در جیغ های ممتد دوستانی گیر می اندازد که صفحه...
View Articleرنده
رنده رنده رنده کن تا نفس هایت را در شتاب زنده ماندن و مهمان های ناخوانده تر از مرگ بگذار این زخم ها را در فریزر، دست و پا بندی کن خرد کن این پیازها را رنده کن له کن سطل زباله هنوز برای اشک هایت جا...
View Articleقصه
انگار همین پارسال بود با صندوق بیرونمان کشیدند برای امید کوچکمان شناسنامه بگیریم گفتند آرزو بود و خام ترشیده بود شوهرش دادند تلویزیون، آب سردی شد چشم هایمان به برفک انداخت آتش، بازی اش گرفته بود می...
View Article(بدون عنوان)
هنوز هم می شود گوشه ای یافت لبخند زد سرشار از شور شد خیال تافته ای را بیداد بگسلاند به هر تاب اش بیابان پیمود هر فراز هر فرود کاروانی گشت در آواز مسافران گم شد از تارهایش داد ستاند آهنگ طواف کرشمه ای...
View Article
More Pages to Explore .....